Menu

آشنایی با فریبا محمدی مجری صحنه ، رادیو و تلویزیون

 فریبا محمدی مجری برنامه سیمای خانواده و مجری صحنه برخی همایش ها

پای صحبتهای خانم فریبا محمدی، مجری سیمای صبحگاهی /پدید آورنده : گفتگو: عصمت گیویان ،
 
برای اطلاعات بیشتر و همکاری با فریبا محمدی برای اجرای صحنه همایشها با مدیر باشگاه 09128239105 تماس حاصل نمایید.

عضی صبحها از سیمای جمهوری اسلامی، چهره متین خانمی را می بینید که مجری برنامه های سیمای بامدادی هستند. خانم فریبا محمدی، از سال 1371 به عنوان گزارشگر رادیو وارد فعالیتهای سازمان صدا و سیما شدند و حالا ...

تجربیاتشان در واحد مددکاری بنیاد جانبازان و خواهر دو جانباز انقلاب اسلامی بودن و ... از دلایلی بود که انگیزه این گفتگو شد.

ـ خانم محمدی! با کار اجرایبرنامه چگونه و با چه تحلیلی آشنا شدید؟

ـ به نام خداوندی که کارها اگر جهت رضایت او را بگیرد، مشکل هر چقدر هم سخت باشد، آسان می شود. کار اجرا را بدون اینکه دوره ای دیده باشم تنها از راه کسب تجربه و آموختن از طریق دقت در اجرای افراد موفق، یاد گرفتم. مطالعه کتابهایی که در دوران تحصیل برای ما مقرر کرده بودند و حضور در کلاسهای درسی با همین عنوانِ «ارتباطات» به من کمک فراوانی کرد. رشته تحصیلی ام علوم اجتماعی با گرایش مددکاری بود و حضور در مرکز مددکاری بنیاد جانبازان، به من قدرت «شنیدن» و «درک کردن» سخنان دیگران را داد. به نوعی آموزش و مهارت «اجرا» را از جامعه گرفتم.

تفاوت یک هنرمند با افراد عادی، نگاه دقیق و عمیق او به پیرامون و پدیده هاست. چون کار اجرا را یک کار هنری می دانم به همین دلیل یاد گرفتم مشاهده گر خوبی باشم. به موقعیت و نیازهای مردم جامعه عمیق تر نگاه کردم. مدتی که در خدمت خانواده های محترم جانبازان بودم، یاد گرفتم خوب گوش کنم و بعد خوب پاسخ بدهم. ریشه اصلی کار ما ارتباط قوی و درست با مخاطب است و این را از همسران جانبازان، که انقلاب مدیون رشادتهای آنان است آموختم. احتمال اینکه شنونده خوب، گوینده خوبی هم بشود زیاد است؛ و اما تحلیلی که برای کار داشتم، حضور زن مسلمان در عرصه های مختلف کارهای تبلیغی بود. من وظیفه خود می دانم به شکلی که شایسته یک زن مسلمان باشد، این تکلیف را انجام بدهم. سیمای جمهوری اسلامی ایران، سیمای ام القُرای اسلام است. پس باید که اوج نجابت و متانت را در مقابل علاقمندان اسلام از یک طرف و مخالفان اسلام از طرف دیگر، به نمایش گذاشت. بسیاری از کسانی که در خارج از کشور ما هستند و کشورهایی که در حال قیامهای اسلامی اند، ایران را نمونه و الگوی خود قرار داده اند و سیما آینه اجتماع ماست و چون زنان مسلمان و محجبه و معتقد در جامعه ما حضور فعالی دارند، آیا این شایسته نیست با آینه آن چیزی را نمایش دهد که واقعیت است؟

ـ مشکلات خاص کارتان رابفرمایید؟

ـ ساعت کاری برای من 5/4 است تا 9 صبح و این خود هم تبعاتی در خانواده ایجاد می کند و هم مشکلات جسمی برای من. اگر در داخل استودیو صبا، برنامه اجرا کنیم، چون مکان برای اجرای تلویزیونی تهیه نشده، شلوغی و ازدحام و اگر در خارج از استودیو باشد سرمای شدید در زمستان؛ به دلیل اجراء برنامه در صبح خیلی زود و فضای باز محوطه و قرار گرفتنش روی یک بلندی. گاه متنی که نویسنده برنامه زحمت می کشند و می نویسند را باید خلاصه یا طولانی اش کنم و این مستلزم یک وقت اضافی می باشد و نیز تصمیم گیری سریع در موقع اجرا و ... با یاری خداوند مشکلات آسان می شود.

ـ نظر همسرتان در زمینه کارهایشما چیست؟

ـ ایشان چون خودشان در رشته تئاتر تحصیل کرده اند و هم اکنون هم در سیمای جمهوری اسلامی مشغول به کار هستند، کارم را یک کار ارزشمند می بینند و من را به عنوان یک زن مسلمانی که فرصت پیدا کرده و در یک صحنه مهمی از اجتماع حضور دارد، تشویق به اندوختن تجربه های کاری و صبر در مقابل مشکلاتی که برخی از مخالفان اسلام ایجاد می کنند، می نماید. چون ایشان حضور من را تکلیف می دانند، در ادای این تکلیف شاید بیش از هر کس دیگر مشوق و راهنمای من بوده اند. اگر روشن بینی و اعتقادشان همراه من نبود، به موقعیتی دست پیدا نمی کردم و احساس می کنم حمایتهایشان، راهنماییها و انتقادهایشان مرا بر آن داشت که مطالعه در این زمینه را جدی تر بگیرم و علاقه ام را همراه این جریان کنم تا ان شاءاللّه به شکلی که مطلوب نظر خداوند و حضرت زهرا(س) است برسم.

ـ از حضرت زهرا(س) گفتید وعلاقه تان به این بانو. این علاقه تا چه اندازه راهگشای شما بوده است؟

ـ انگیزه انسان را برای اعمال، پیرو اعتقادمان بسیار بااهمیت می دانم و عشق به ائمه اطهار(ع) را افتخار. من خالصانه به زینب(س) و مادر گرامی شان(س) ارادت دارم و این ارادت بسیاری جاها راهگشا و راهنما و مسبب هدایت من گشته است. یک روز، قبل از اینکه به سیما بیایم خطبه های حضرت زهرا(س) را بعد از فوت پیامبر(ص) می خواندم با آن صلابت و اسلوب محکم و اثرگذار. خطبه های زینب(س) را هم در بارگاه یزید لعنت اللّه علیه و در راه کوفه برای کسانی که به دیدار مظلومیت نوادگان رسول اللّه (ص) به هلهله و شادی آمده بودند و به گریه و اندوه افتاده بودند خواندم. از خداوند خواستم آن خطبه ها برای من انرژی، آرمان و جهت را نمایان کند و با رضایت خودش به گونه ای سخن بگویم که به الگویم، به خاک پای الگویم نزدیک شوم. هماره سعی کردم اعتقادم به آن پاکان مرا راهنما باشد؛ نه شرایط جامعه، نه تأییدهای زودگذر و نه ...

ـ خانم محمدی از سختیها ومشکلات کار، کم گفتید.

ـ فقط بگویم که ساعت خاص برنامه، گستردگی، کار، طبیعی بودن زندگی را کمی دچار اختلال کرده است. من صبح یک ساعت زودتر از ساعتی که مجبورم با سرویس سازمان سر کار حاضر شوم، بیدار می شوم تا کاملاً «بیدار» باشم. موقع خروج من، همسر و دختر سه ساله ام در خواب هستند. روزهایی که نوبت کاری ام نیست دخترم در منزل پیش خودم است و روزهایی را هم که از سازمان برمی گردم، او را از مهد کودک به خانه می آورم و طفلک، ساعت خواب و بازی و حضور در مهد

کودک را با هم قاطی می کند! راستی یکی از اتفاقات جالب را برایتان بگویم. فکر می کنم سال گذشته، زمستان بود. تهیه کننده تأکید داشتند که برنامه در فضای باز اجرا شود. هر چه عوامل و خود بنده به ایشان گفتیم هوا بسیار سرد است و آن موقع صبح، نسیمی که از روی استخر پشت محوطه اجرا می آمد، از شدّت سرما انگار تیغ ارّه بود، از سرما، نپذیرفتند. خلاصه قرار شد هیزمی جمع کنند و آتشی برپا شود، باور کنید چانه ام را روی آتش گرم می کردم تا قدرت حرکتش را پیدا کنم. به شدت هوا سرد بود، خلاصه ما آماده شدیم و متن برنامه را آماده می کردیم که یک مرتبه آقای تصویربردار برنامه گفتند: به علت سرمای زیاد، دوربین از کار افتاده و باید به داخل استودیو صبا برویم ...

ـ اتفاق «بد» چه بود؟

ـ اتفاق بد نیست، پرده ای از واقعیت است که کنار می رود. یک بار، آن هم در فضای باز بود، پروژکتور بسیار قوی را با فاصله 1 متری مقابل من برای اجرای برنامه گذاشته بودند. با توجه به اعتقادی که بود، علی رغم شرایط بد، برنامه اجرا شد اما بعد از برنامه احساس کردم چشمهایم جایی را نمی بیند و به شدت درد می کند. به منزل که رفتم دیدم به واقع نمی توانم جایی را ببینم و چشمهایم قرمز شده بود و درد می کرد. به دکتر مراجعه کردم و چون بیمه نبوده و نیستم، هزینه ای گزاف پرداختم و

دکتر تشخیص داد چشمهایم دچار سوختگی و آسیب جدی شده است. یک هفته ای در خانه بستری بودم و دریغ از یک ... قصد گله ندارم. بگذریم. تنها، نامه بیننده ای که سراغم را گرفته بود مرا بر آن داشت که اگر دل یک مسلمان با دیدن من شاد می شود و او همان طور که نوشته بود علاقه به سیمای جمهوری اسلامی پیدا کرده است، من باید سرِ کار حاضر شوم و صحنه را همان طور که برخی خواسته بودند و این خراب کاری را به عمد انجام داده بودند، خالی نکنم.

ـ شما چه ارتباطی بینمجری گری با مسائل هنری قائلید؟

ـ مجری، کار بازیگر را در صحنه تئاتر می کند. بازیگر، نقشی را که به او محول می شود، حس می کند، در خودش ایجاد می کند و روی صحنه آن نقش را بازی می کند، از خودش و شخصیتش تهی می شود؛ هر چند که اگر با آن نقش، هم خوانی داشته باشد بهتر می تواند ایفای نقش کند. مجری، مسائل شخصی اش را کنار می گذارد، غمش را رها می کند و به یک شرایط خاص وارد می شود و مثلاً در صبح ساعت 6 که خیلیها خواب هستند او شاد و سر حال با مردم احوالپرسی می کند، بیننده او خواب و بیدار است و او باید انتقال حس مثلاً بیداری را، آغاز به فعالیت را، ابتدا در خودش ایجاد و سپس به بیننده منتقل کند. آن قدر این القاء باید هنرمندانه باشد که تصنعی بودن آن از میان برود و مخاطب و بیننده راحت او را بپذیرد. به اعتقاد من مجری مانند نخ تسبیحی است که پل ارتباطی بین مخاطب و برنامه ایجاد می کند،

ـ آیا برای خود شما پیش آمدهغمی داشته باشید و بتوانید به خوبی یک برنامه شاد را زنده اجرا کنید؟

ـ برخی از عزیزان و وابستگان هستند که بخش عظیمی از روح و تعلق خاطر ما را به خود اختصاص می دهند. در ایام عید نوروز بود. همان روز اول یا دوم. دایی عزیز من در بیمارستان بستری شدند. بعد از اجرا با سرعت برای ملاقاتشان به بیمارستان می رفتم. دو روز گذشت. خدا رحمتشان کند، ایشان فوت کردند. و چون همکاران دیگر (آقای نظام اسلامی و واحدی) به مرخصی رفته بودند، مجبور شدم سر کار بروم. روز سوم عید نوروز بود. هم تهیه کننده، هم جامعه از من برنامه شاد می خواستند و من به گفته همسرم که در زمینه کاری به شدت انتقادهایشان را تخصصی و تکنیکی می دانم و نیز به گفته دیگران، یکی از بهترین و بی عیب ترین برنامه ها را به توفیق خداوند اجرا کردم و دقیقا بعد از پایان برنامه آن قدر گریه کردم که نفهمیدم چه شد و ... بعد که به مراسم تدفین رسیدم فهمیدم بر من چه گذشته بود.

ـ کمی از خانواده تان بگویید.

ـ فرزند آخر خانواده ای معتقد به ارزشهای والای انقلاب اسلامی هستم. پدرم در طول دوران جنگ تحمیلی به عنوان جهادگر در جبهه های نبرد حضوری فعال داشتند و برادر بزرگم که در روابط اجتماعی، هم الگوی من بودند، هم راهنمایم؛ بسیار در شکل گیری ام نقش ایفا کردند. یکی از برادرانم عکاس و فیلمبردار بودند و از روز آغاز جنگ تا پایان عملیات مرصاد، در جبهه حضور داشتند که چندین مورد مجروح و زخمی شدند. برادر دیگرم نیز بسیجی مخلصی بودند که گفتگو و ارتباط با ایشان یعنی ارتباط با خط مقدم جبهه و شنیدن خاطرات و درددل رزمندگان که همه اینها در روحیه و انتخاب راه زندگیم برای من مغتنم و باارزش است.

پیام زن: از حضور شما در اینگفتگو سپاسگزاریم.

 

 

 

 

 

 

آخرین بار تغییر یافته شنبه, 10 خرداد 1393 23:29

برای ارسال نظر ثبت نام نمایید

رسانه

باشگاه مجریان و هنرمندان - فریبا محمدی ایرانمجری 09128239105
 
 

از طریق تلگرام به ما پیام بدهید.

تلگرام ایران مجری

با کلیک روی تصویر بالا شما به تلگرام مدیر باشگاه وصل می شوید و می توانید پیام های خود را ارسال کنید.

Go to top